طبق رسم سامان اینا جشن نامزدی رو دختر میگیره
ما هم قبول کردیم...خیلی ضرب الاجلی دنبال کارامونیم چون قراره عید فطر جشن نامزدی بگیریم
بابام تالار نگین البرز رو گرفته... ارایشگاه تماشارو رزرو کردم و اتلیه ام رفتیم ژرفا معرفی یکی از دوستان سامان
این روزا درگیر لباسم هیچیییی پیدا نمیکنم
وااااای خدایااااا
ادامه مطلب+ نوشته شده در شنبه 14 مرداد 1396ساعت 18:59 توسط
| جشن نامزدیم تموم شد
همه چی عاااااالی عاااالی بود. دست بابای گلم درد نکنه واسه جشن خوبو ابرومندی ک برام گرفت...تالار خوب ، دو نوع غذا، پنج نوع میوه، کیک شیرینی شربت... همه چی بسیاررررر عالی، منو اقامون چ خوشتیپ بودیممممممممم
تمام استرسا تموم شد وای ک چ استرسای داشتیم..
خدایای مهربونم ممنونم خیلی دمت گرم
این شادی رو برای همه دخترای دم بخت ارزو میکنم
+ نوشته شده در چهارشنبه چهاردهم مرداد ۱۳۹۴ساعت 14:28 توسط Kh ♥ S
+ نوشته شده در شنبه 14 مرداد 1396ساعت 18:59 توسط
| نوراباد...
ب اصرار و دعوت داییام رفتیم نوراباد
واااای باورم نمیشد ی روزی با سامان بریم سفر
چقدددد ذوق و شوق چقدددد هیجاااان
چقد خوشحال بودم
چند روزی نوراباد بودیم... بد نبود... همین ک کنار عشقم بودم کافی بود انگار ابشار نیاگارا بودم والااااا
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۴ساعت 12:40 توسط Kh ♥ S
+ نوشته شده در شنبه 14 مرداد 1396ساعت 18:59 توسط
| ملایر...
فکر میکردم خوش میگذره اما نگذشت...
بشدددددددت دلتنگ خانوادم بودم و طبیعتا وقتی ادم دلتنگ میشه باید اونی ک کنارشه خیلی هواشو داشته باشه مخصوصا اگه عروس تازه عروس باشی و سرشارررر از ناز و نیاز
دوست نداشتم این سفر رو
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و سوم شهریور ۱۳۹۴ساعت 16:0 توسط Kh ♥ S
+ نوشته شده در شنبه 14 مرداد 1396ساعت 18:59 توسط
| ما یکی دو روز زودتر از ملایر برگشتیم.
دیروز... روز باهم بودن تو کرج خوش گذشت، بازم ی حس متفاوت... مبارکه خانمی...
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم شهریور ۱۳۹۴ساعت 23:40 توسط Kh ♥ S
+ نوشته شده در شنبه 14 مرداد 1396ساعت 18:59 توسط
| وااااااااااای روز عشق فرا رسید
در حال حاضر روز عشق برا من نه ولنتاینه نه سپندرمذگان
در اینده هم روز عشق برا من نه سالگرد ازدواجمومه نه عقدمون
از 5 مهر 90 تا روز قیامت روز عشق همواره برای من امروزه
❤️پنج مهر❤️اولین دیدار
❤️پنج مهر ❤️روز عشق ِمنو تو
سالگرد عشقمون مبارك عشقم
پنج مهر 90......پنج مهر 91.....پنج مهر 92
ب امید جاودانگی عشق نوجوونیمون
+ نوشته شده در جمعه پنجم مهر ۱۳۹۲ساعت 16:3 توسط Kh ♥ S
+ نوشته شده در پنجشنبه 12 مرداد 1396ساعت 5:16 توسط
| بــــــــــاران را می بینــــــمخانه ام گــــــــــــــرم است
نـــگاه پرمهر مـــــــــــــــادرم را میبینــــــــم
و... دســـــــتان عطـــرآگین پـــــــــدرم
برایم در دنیــــــــــا همین کافیست
خــــــــــــــــــــدایا سپــــــــاس
+ نوشته شده در سه شنبه پانزدهم بهمن ۱۳۹۲ساعت 19:29 توسط Kh ♥ S |
+ نوشته شده در پنجشنبه 12 مرداد 1396ساعت 5:16 توسط
| تعطیلات نوروز رو بخاطر کنکور خواهرم موندیم خونه...
سامان رفته شهرستان... چند روزی میشه ندیدمش، امروز بعد چندین روز از خونه اومدم بیرون... با سمیه رفتم دانشگاهش..اولین روز دانشگاه بعد از تعطیلات عید
اون سر کلاس بود و من تو حیاط دانشگاه... واااااای چقد دلم گرفت
چقد گریه کردم چقدددد دلم برا سامان تنگ ش
ادامه مطلب+ نوشته شده در پنجشنبه 12 مرداد 1396ساعت 5:16 توسط
| لیسانسمو گرفتم... قصد ادامه تحصیل دارم اما بیشتر از اون علاقمندم ک وارد دنیای ازمایشگاه بشم، ب سفارش بابام رفتم ازمایشگاه دکتر صادقی مشغول ب عنوان کار اموز مشغول ب کار شدم... عاشششق کارم شدم انقد کارم خوب بود و استعدادمو نشون دادم ک تصمیم گرفتن استخدامم کنن در عرض یک هفته خودمو ثابت کردم
عمو حسینم ح
ادامه مطلب+ نوشته شده در پنجشنبه 12 مرداد 1396ساعت 5:16 توسط
| اصرار داییم تمومی نداره... هرررررگز هرگز نمیتونم خودمو در کنار کسی غیر از سامان تصور کنم
سامان بخاطر اینکه خیال من راحت شه، دیروز مامانشو ب بهانه ازمایش فرستاد ازمایشگاه...
فکر کنم پسندیده شدم اونم خیلییی
+ نوشته شده در شنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۹۳ساعت 18:3 توسط Kh ♥ S
+ نوشته شده در پنجشنبه 12 مرداد 1396ساعت 5:16 توسط
|